عشق را خود ترجمه غير از ملال و عار نيست
از براي پاكبازان جز شرف ،معيار نيست
رو بياور جام مي تا كي بجويم فضل و عقل؟!
خود به پيش شاه فاضل؛ هيچ امري بار نيست
من نفهمم درد تو پس كي بفهمد اين زمان؟!
كم نگاهم ميكن و هيچش مگو انگار نيست
آن قدر پستم ز دست مردمان سفله گون
پر شراب آتشين، نزدم چو زهر مار نيست
چون كه چاره راه ما الا نباشدغم شكن
مي خوريم و گوشمان شايد كه بدهكار نيست
طبع شعرم گر بجنبد شير آرم در قفس
گرچه ما خود ببر پيريم ،در سجِنْ مان زار نيست!
١٠/٦/٩٥ د.محمدقدمي
http://mohammadghadami.blogfa.com...
ما را در سایت http://mohammadghadami.blogfa.com دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ghadami-40a بازدید : 277 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 17:57